محکم چون ریشه های بائوباب

قسمت پنجم از سلسله یادداشت هایی برای شرح واژه «تداوم»

در سیاره ای که شازده کوچولو زندگی می کرد، مثل سیاره های دیگر گیاهان خوب و گیاهان بد وجود دارد. به طور طبیعی گیاهان خوب از دانه های خوب و گیاهان بد از دانه های بد رشد می کنند. اما دانه ها نامرئی اند. آنها در قلب تاریک زمین به خواب عمیقی فرو رفته اند. تا اینکه یکی از آنها هوس می کند از خواب بیدار شود. آن وقت کش و قوسی به خود می دهد و اول با کم رویی شاخک کوچولوی قشنگی را رو به بالا به سمت خورشید هل می دهد.

اگر شاخک تربچه یا گل رز باشد، می شود گذاشت برای خودش هرکجا که دلش می خواهد رشد کند. اما اگر گیاه بدی باشد، باید آن را در اولین فرصت ممکن از بین برد. درست در اولین لحظه ای که کسی متوجه رویش آن می شود.

 

هربار شازده کوچولو را می خوانم، استعاره هایش معانی جدیدی برایم دارند. این بار از یادآوری جفای درختان بائوباب به یاد حسرت های نا تمام زندگی ام افتادم. نمی توان کتمان کرد که تعداد انتخاب های ما در مراحل مختلف زندگی می تواند از یک تا بی نهایت باشد. ما برای هر کار کوچک یا بزرگی ممکنست شیوه های مختلفی داشته باشیم. این تنوع در گزینه ها سبب می شود هر بار که مرحله ای را پشت سر می گذاریم، به عقب برگشته و گذشته را واکاوی کنیم.

 حسرت کارهایی که می توانستیم بکنیم ولی انجام آنها را پشت گوش انداختیم. لذت هایی که می شد ببریم و با ندانم کاری و شماتت از آنها محروم شدیم، پیشرفت های چشمگیری که در گِرو یک گام متفاوت بود و با اشتباهی کوچک از آن جا ماندیم، هرگز رهایمان نمی کنند.

یک حسرت خوب

ممکنست قضیه پیچیده تر باشد: موقعیت هایی که شاید زندگی ما را زیر و رو می کردند. تصمیم هایی که با گرفتنشان مسیر جدیدی در برابرمان گشوده می شد، ارتباطاتی که حوزه حرفه ما را متحول می کرد. آشنایی مهمی که ارزش درونی ما را برای خودمان بالا می برد، جواب منفی قاطعی که یک بار برای همیشه ما را از آزار روانی رها می کرد، یا جواب مثبتی که به یک بغل آرامش دعوتمان می کرد و….

نمی توان تاثیر ناکرده ها را یکسان دانست. زخم حسرت گاهی کاری و عمیق و گاهی سطحی است. در همه این موارد یک عنصر مشترک وجود دارد: «در خودماندگی»

 

 

مهم نیست شما برای رد کردن یک دعوت ساده به خوردن بستنی حسرت می خورید یا پیشنهادی از شرکت گوگل را نادیده گرفته اید. این به شما بستگی دارد که حسرت چقدر می تواند به شما ضربه بزند. باید مثل شازده کوچولو از زندگی دیگران عبرت گرفته و هرگز به دانه های بائوباب اجازه ندهید سرزمین وجود شما را متلاشی کنند.

قسمت اول این یادداشت ها را از اینجا بخوانید

راه های پیش روی ما متعدد است و این یکی از خواص عالم امکان است. خداوند متعال ماده را به صورت قوه محض خلق کرد؛ یعنی انسان مانند خمیری است که می توان آن را به هرشکلی درآورد. امتیازات و استعدادهایی که در ابتدا به فرد داده می شود تنها برای راهنمایی او در مسیر شکوفایی است. و هرگز اجباری برای او ایجاد نمی کند.

پس امکان ندارد که اگر راهی را انتخاب کنیم، ناچار نباشیم هزار راه دیگر را رها کنیم. اگر نتوانیم تمایل خودمان به حسرت خوردن را کنترل و مدیریت کنیم، دانه های بائوباب به درختان غول پیکری بدل می شوند. هر «ای کاش» ساده ای که با آه حسرت بر زبان می آوریم، در حقیقت دانه مسموم گیاهی خطرناک در سینه ماست.

مسیر رشد با حرکت مداوم هموار می شود. کسی که مدام به گذشته بر می گردد، به اشتباهاتش خیره می شود، بر آنها اشک می ریزد و خود را سرزنش می کند، نمی تواند راه رو به رویش را درست ببیند. «درخودماندگی» ممکنست به حدی در سینه انسان نفوذ کند که توان هر گام ساده ای را از او بگیرد.

اگر زمانی که اشتباهی از گذشته به فکرمان هجوم می آورد، ندای قضاوت گر درون را نادیده گرفته و با خود درست سخن بگوییم، خواهیم دید آن قاضی بی انصاف رهایمان می کند. زیرا قدرتش را به خاطر مدیریت ما از دست می دهد.

در مواردی به خاطر کمال گرایی یا خلط این صدا با ندای وجدان، تصور می کنیم لایق صفاتی که نفسِ در خودمانده به ما می دهد هستیم: تو یک احمق نادان تمام عیار هستی! کدام بی سر و پایی این کار را می کرد که تو کردی؟ اما بعد از چندی که قدرت مدیریت افکار منفی را به دست بیاوریم، می بینیم که دیگر نمی توانند ما را ترور شخصیتی کنند.

یادمان باشد:

هنگامی که هدفی را پیدا کردیم که قرار است به زندگی ما معنا ببخشد، نباید بگذاریم هیچ مانعی  _ از درون و بیرون _ جلوی مبارزه ما را بگیرد. به هرمیزان که جنگجوی شجاع تری باشیم، از هدف خود بهره بیشتری می بریم. چرا که تنها جنگیدن در نبرد با موانع است که به ما شکل و شخصیت مورد نیازمان را می دهد.

8 پاسخ

  1. حسرت گذشته واقعا بیهوده است
    چون لذت اکنون و فرصت آینده رو هم میسوزونه
    به جاش میشه نشست و بی‌پرده فکر کرد
    چی شد که اونطوری شد و دیگه نذاریم که اونطوری بشه!

  2. تازه می‌فهمم این سلسله نوشته‌هات چقدر می‌تونه تو گسترش ذهن خودت و روشن شدن نقاط تاریک فکر مخاطب موثر باشه…
    چون داری یه موضوع رو از هر جانبی که می‌شه بهش توجه کرد بررسی می‌کنی و کامل موشکافی می‌کنی.
    ممنون از اینکه برامون می‌نویسی.

  3. تازه می‌فهمم این سلسله نوشته‌هات چقدر می‌تونه تو گسترش ذهن خودت و روشن شدن نقاط تاریک فکر مخاطب موثر باشه…
    چون داری یه موضوع رو از هر جانبی که می‌شه بهش توجه کرد بررسی می‌کنی و کامل موشکافی می‌کنی.
    ممنون از اینکه برامون می‌نویسی

  4. نوشته های شما دقیقا مثل یک شیرینی گرم ( ترجیحا کیک سیب) و شیر از گلوی آدم پایین میره و به راحتی در ذهن آدم هضم میشه….

    جوری می‌نویسید که محتوا کاملا قابل فهم، عینی و ملموس، جان آدم رو تسخیر می‌کنه و یک لحظه به خودت میای و میبینی حتی بدون فکر کردن با نویسنده کاملا موافقی…
    این معجزه ی قلم خوب، تمرین و استمراره که در متن‌های شما از اول تا به الان کاملا مشهود🌺🌺

    اما در مورد محتوای متن باید بگم که این «مدیریت افکار» یه کار سخت و همزمان آسونه. همین که از اون چرخه‌ی خودسرزنشگری خارج بشی؛ پله پله می‌تونی پیش بری و یاد می‌گیری که بدون حسرت‌های عمیق ِ فلج کننده هم میشه زندگی کرد و خدا می‌دونه که چقدر به این آرامش برای خودمون بودن؛ نیاز داریم…

    قلمتون سبز و مانا….

  5. کتاب شازده کوچولو رو یک بار خوندم و اونقدرها که شهرت پیدا کرده من و جذب خودش نکرد. البته پیام‌های زیادی درش نهفته بود و مهم اینکه چیزی که تو از خوندن یک کتاب می‌خوای رو بهت بده. و نوشته تو نشون می‌داد که تو اونچه رو برای تداوم در راه لازم داری از شازده کوچولو گرفتی👌👌پایدار و موفق باشی عزیز

  6. وای زینب خیلی باکلاس نوشتی و سطح بالا در حد نویسنده های روانشناسی به نظرم یه پله بالا رفتی احسنت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *