من زینب بیشه ای هستم.
متولد بهمن سال ۱۳۶۹
۱۹ ساله بودم که ازدواج کردم و تا امروز خداوند یکپسر و یکدختر به من داده.
متولد شهر همدانم و از ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیل به قم اومدم. مدرک کارشناسی ارشدم رو در رشته «فلسفه کلام» از دانشگاه معارف اسلامی گرفتم و حالا هم دانشجوی پیاچدی همون دانشگاه هستم.
من هم مثل خیلی از نویسندهها از بچگی عاشق داستان و رمان بودم.
از همون دانشآموزایی که انشاهاش توی کلاس طرفدار داشت و خودش علاقه عجیبی به نوشتن پیدا کرد و…
باقی داستان رو لابد می دونید!
هیچ وقت مجالی برای پیگیری این علاقه پیدا نشد.
از سال ۱۳۹۹ _ با ورد منحوس کرونا به زندگیهامون _ خونهنشینی رو غنیمت شمردم و بعد از آشنایی با پیج آقای کلانتری به نوشتن چسبیدم.
کارمو با «کارگاه صدداستان» شروع کردم. ولی برخلاف همیشه موفق شدم توی مسیر علایقم استمرار داشته باشم.
نوشتن هرروز بیشتر از قبل با وجودم عجین شد و از داستان به جستار و از جستار به پادکست و… منتقل میشدم.
بعد از مدتی استمرار متوجهِ خودآگاهیِ عمیقی شدم که نوشتن برای من به ارمغان آورده بود.
به مرور نوشتن برای من از یک تفریح یا مهارت تبدیل شد به ضرورتی مثل تنفس.
حالا بعد از دو روز ننوشتن خودمو نمیشناسم و از دست هجومِ بیامان افکارِ پریشان عاصی/آسی میشم!
به خاطر همین تصمیم گرفتم برای ادامه مسیر یه نقشه راه بکشم. در عرصه نوشتن «داستان» رو به عنوان تخصص اصلی انتخاب کردم و در کنارش جستارهایی با موضوعات مختلف هم مینویسم.
کتابها، فیلمها، اتفاقات و خاطرههای روزمره بهترین منابع الهامم هستن.
از نقش فرزندان قشنگم هم نباید غافل شد.
بزرگترین رویای امروزم بدلشدن به یک نویسنده_ کارآفرینه. نویسندهای که با قلم خودش کارهای بزرگ میکنه. اثر خلق میکنه و برای بقیه هم این برکت رو به ارمغان میبره.
به نظرم مهمترین گام برای رسیدن به اهداف از بین بردن موانع ذهنی و شکستن مقاومت درونیه. وقتی به فعالیت مورد علاقهمون نزدیک میشیم، به مرورِزمان ضمیرناخودآگاه باهامون همراه میشه و کمکمون میکنه.
هرچقدر فاصله بگیریم و به رویاپردازی مشغول باشیم، از آرزوهامون عقب میمونیم. یه روز به خودمون میآیم و میبینیم با یک دریا امیدهای واهی، آرزوهای درهمشکسته، رویاهای بینتیجه و خیالاتِ خام روبه رو هستیم.
براساس هرم مازلو «شکوفایی فردی» که شامل رشد خلاقیت، اخلاق، علائق و حل مشکلات میشه مهمترین نیازهای یک انسان رو تشکیل میده.
من فکرمیکنم رنجِ اصلی ما «عدمِ شکوفایی استعدادها» ست. ولی به اشتباه ناراحتیها روگردن روابط عاطفی و خانوادگی، شرایط زندگی و اجتماعی یا حتی فیزیکِ درب و داغون خودمون میاندازیم.
به امید روزی که بتونیم از بچگی بفهمیم رشد ما وابسته به قبول شدن در هیچ رشته دانشگاهی نیست.
پست الکترونیکی ranabishe88@gmail.com
آدرس کانال تلگرام thestoryofzeynab@