چشمهای تو
بستر حماسههای عارفانه است
در جنون آن
میتوان
تا خدا رسید
از عارفانه های شهید مصطفی چمران
نفستنگی، احساس خسخس در گلو، جیغ ممتد دستگاه سنجش رادیواکتیو، و عددی که بین ۳ و ۴ نوسان میکرد. «سعی میکنم آرام نفس بکشم». شیشه
دخترک پیالهی قرمز رنگ شفاف را از دست خواهر کوچکتر گرفت و گفت: _ این خوبه هم کوچیک و سبکه و هم میشه زیرش رو
پلک ها وقتی بخواهند باز نشوند نمی شوند. وسط راه می مانند و تا از کلافگی دیوانه ات نکنند رهایت نمی کنند…
علفهای بلند حاشیهی جنگل صورتم را قلقلک میدادند. دستهایم را از دو طرف باز کرده و به پشت روی علفهای سبز و نامیزان، دراز کشیده