داستان کوتاه

داستان کوتاه
زینب بیشه

کدوی حلوایی

کلید انداخت و وارد خانه شد. گام های بی رمقش را به سمت آشپزخانه روانه کرد.

ادامه مطلب »
داستان کوتاه
زینب بیشه

پیشم بمان

هوای خنک آسمان شب تابستان و زمستان نمی شناسد. برای درآغوش کشیدن این…

ادامه مطلب »