چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟

کسی می گفت گذشتن از اشتباهات بقیه به عزت نفس خودمان لطمه می زند. آیا من دارم مفهوم واژه گذشت را خدشه دار می کنم؟ نکند با سخنان روشن فکرانه خودم قصد گمراه کردن افکار شمارا دارم؟ اما بگذارید بگویم که به نظر من بین بخشیدن و فراموش کردن و گذشتن و ندیدن و ترسیدن و رفتن بسیار تفاوت هست. وقتی می گویم بخشیدم و در چشم فرد بخشوده مینگرم در حالیکه آثار گذشت خودم را در عاطفه ای که در چشمان او موج می زند می بینم، خود را فردی با ارزش و قیمتی می یابم. احساس دردی در قفسه سینه ندارم. سبک می شوم و از کینه ای که ممکن بود مدت ها آزارم بدهد رها می شوم. این ها بهترین آثار بخشش است.

ما آدم ها در حق خیلی چیزهای روی زمین اجحاف می کنیم. اما بیشترین اجحاف را نه به درختان، نه به حیوانات و نه حتی به آدم های دیگر کرده ایم. ما از همه بیشتر کلمات را مورد ضرب و شتم خود قرار داده ایم. روزی که هر واژه ای را به جرم نزدیک بودن به مفهومی دیگر به جای او نشاندیم، ریشه زدن نفاق در سینه خود را ندیدیم.

نفاق مانند ریشه های درخت بائوباب می ماند. (آن ها که شازده کوچولو را می شناسند خوب می دانند بائوباب چقدر می تواند سیاره زیبای او را متلاشی کند) در ابتدا مثل یک احساس لطیف بعد از تعریف زن همسایه، دختر بغل دستی، دوست مادر یا پدر، اکانت های اینستاگرام یا… چون نسیمی خنک به صورتمان می نوازد. از احساس رضایت ملایم و شیرینی شروع می شود که لبخند گرم و مطمئنی بر لبمان می نشاند. ادامه راه را به بهانه امر به معروف هایی که بر گردن داشته و توان انجامشان را داریم می رویم. از این وجهه زیبا و جذابی که برایمان ایجاد می شود، لذت می بریم و در هر دقیقه از اطمینانی که در قلبمان رسوخ می کند بیشتر کامروا می شویم.

آنقدر در این مسیر گام بر می داریم که کم کم وقایع اطرافمان و احساسات حاصل از آن را به حساب همان نسیم ملایمی که به خنکای وزیدنش عادت کرده ایم گذاشته و در قالب همان احساسی که وجدانمان را آرام می کند، می ریزیم. تا جایی پیش می رویم که هر اطلاعاتی را با ذهن چارچوب بندی شده خودمان تطبیق می دهیم. به مرور ذهن ما به کارخانه بومی سازی اندیشه ها تبدیل می شود. اندک اندک واردات قلبی خود را به آن تاسیسات پر زرق و برق داده و هر چه با استانداردهای وزارت صنایعِ دلمان نسازد دور می ریزیم. می رسد روزی که ما و هم مسلکان خودمان تنها افراد مورد پذیرش سرزمین قلبمان می شویم.

هوای نفاق هوای قشنگی است. منافق اعتماد به نفس زیادی دارد. همواره مورد تایید خودش بوده و هرگاه چیزی بر خلاف نظرات خودش دیده است، به سرسختی قلع و قمع کرده است. منافق راحت زندگی می کند. چرا که تکلیفش با هرکسی که مانند خودش نباشد روشن است: نفرت و تبری.

اما این وسط آدم هایی پیدا می شوند که دلشان هنوز به گرد این دو رویی آلوده نشده و هنوز برای سِرِه ماندن خود را به زحمت می اندازند. این افراد مشکل بینایی دارند و نمی توانند همه آدم ها را سیاه ببینند. آدم هایی که به دنبال جنس خالص هستند، همیشه باید تلاش بیشتری به کار بندند تا بتوانند به رضایتی درونی برسند. گوش هایشان هم مشکلاتی دارد. چرا که همه صداها را می شنوند و در نتیجه همه افکار را درک می کنند.

حرف من سر تصمیم نهایی و ارزش درک کردن مصلحت یک جمع نیست. هر دو گروهی که ذکر کردم تفاوت منافع فرد و جمع را می فهمند. اما مسئله احساسی است که موقع له کردن غرور فرد خواهند داشت. کسی که دلش هنوز اندکی برای پیچک ها می تپد، می فهمد اشک های مظلوم چه معنایی می دهد. پس حتی اگر زمانی مجبور باشد روی آن ها و انتقامشان پا نهد، درگیر خودش می شود. شرمنده ندای وجدانش می ماند و دست آخر خود را به خاطر اینکه نمی تواند کار مهمی انجام دهد سرزنش می کند.

این است که او می تواند کمی روی مصالحی که بقیه می خواهند به بهترین وجه رعایت شود، تشکیک کند و در دلش قوانین خودش را وضع کند. می تواند از اصول بقیه سرپیچی نموده و به سبکی که خود می پسندد رفتار کند. او آزاد است و از عواقب احتمالی یک سیلی که می تواند غرور و حیثیت بر باد رفته را تا حدودی جبران سازد، نمی ترسد.

گفتن بعضی حرف ها جرم است و دیدن بعضی فیلم ها جرمی سنگین تر. بیاید با نخواندن این مطلب بر جرائم خود نیفزایید.

16 پاسخ

  1. درود به زینب خانم بزرگوار و خوش قلم‌
    این فیلم رو دیدم
    وقتی دیدم تعجب میکردم که اجازه پخش دادند.
    بخشی از فیلم هم سانسور کردن بنظرم و جرات نکردن‌ واضح بگویند.
    لحظه آخر که سردار ( امیر آقایی) دست اون مرد تبعه انگلیسی، فقط فشار میده و در بسته میشه.

    میتونست به درخواست برادرزادش‌ که فقط میخواست تو گوشی بزنه‌. سردار هم همینکار میکرد

  2. در مورد فيلم كه حرف هاى زيادى براى گفتن هست؛
    هم جوانب مثبت و هم منفى داشت.
    .
    .
    تبحر شما در نوشتن مقالاتِ نقد و تحليل كاملا ثابت شده است عزيزم.
    انقدر كه از دنبال كردن كلماتِ ثبت شده به دست شما بسيار لذت مى برم.

    1. ممنونم که همیشه با حسن نظر منو حمایت می کنی!
      بله من اصلا قصد تحلیل فیلم رو نداشتم
      یعنی می خوام کلا به روش متفاوتی عمل کنم و در زمینه تحلیل فیلم نگاه متفاوتی داشته باشم

  3. در مورد نفاق نگاه جدیدی داشتید و خوب از محتوای فیلم درجهت بیان مسٱله خود استفاده کردید. به نظر فیلمها فقط به شما ایده ای برای نوشتن مطلبی را میدهد وبه دنبال تحلیل ونقد خود اثر نیستید .

    1. دقیقا خیلی خوب متوجه این نکته شدید من اصلا قصد تحلیل فیلم ندارم. یعنی اصلا نه مهارتشو دارم و نه سوادشو. بلکه یک فیلم یا کتابی رو که می بینم اون احساس و اندیشه ای رو که در وجودم زنده می کنه پرورش می دم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *