طرز تهیه یک نویسنده

علاقه به نویسندگی علاقه به مجموعه ای از مهارت های فردی است. کسی که نویسنده می شود یک شخصیت فرهنگی و با پرستیژ محسوب می گردد. اما آیا صرف چاپ کردن چند کتاب این نگاه ویژه و ممتاز را به ما می دهد؟

قدیم تر ها مردم عاشق سوهان قم بودند. سوهان هم سوهان بود دیگر! دم حرم و کوچه پس کوچه، بالای شهر و پایین شهر هم نداشت. همین که می دانستند این محصول چیزی است به نام سوهان، وقتی اقوام از قم برایشان در آن قوطی های فلزی می آوردند، کیف می کردند. می خوردند و از چسبیدن ذرات سمج سوهان به دندان های بیچاره لذت می بردند. کسی نمی پرسید سوهان را از بالای شهر خریدی یا پایین شهر؟ چون سوهان یک ماهیت واحد بیش نداشت و آسمان سوهان در تمام نقاط شهر همیشه آبی بود.

اما حالا آگاهی مردم در اثر رفت و آمد بیشتر به شهر قم بالا رفته است. کسی برای سوهان به ما هُوَ سوهان ذوق نمی کند. فامیل ها وقتی می خواهند به اقوامشان که در قم زندگی می کنند سفارش سوهان بدهند نمی گویند برو از سوهان «حاج حسین و پسرها به جز ممد» بخر ! امروزه همه نام سوهان فروشی های معروف را می دانند. پس پشت تلفن تاکید می کنند: «حتما از سوهان خودکار برایم بخر. نه آنکه سر نبش هست. برو به آن شعبه که توی کوچه زده.» یا مثلا «من فقط حلوای سوهان ساعدی نیا را می پسندم. دخترهایم می گویند بقیه آنها به دندانمان می چسبد هیچ خوشمان نمی آید.» یا فردی از اقوام ما همواره می گوید «اگر مسیرت به روح الامین نخورد اصلا سوهان برای ما نیاور.» حال اگر به ۱۲۴ هزار پیامبر  قسم بخوری که ساعدی نیا بهتر است یا مثلا خودکار، با بی اعتنایی پای خود را توی همان کفش اول می کنند. (یکی از اقوام را می شناسم که ذائقه اش یک مدل سوهان در آن سوی شهر را پسندیده است. خدا نکند او سفارش بدهد!)

داستان ما و چاپ کتاب هم همین است. زمانی مردم خیال می کرند همین که کسی توانسته کلماتی را به روی سطور بیاورد که لایق تایپ شدن با انگشتان یک انسان و بعد ریخته شدن با جوهر پرینتر به روی کاغذ باشد، یعنی طرف خیلی فرد باکلاسی است. و می توان او را در کسوت یک نویسنده خیلی متبحر دید. بقیه که نام خود را نویسنده می گذارند ولی هیچ کار چاپ شده ای ندارند ول معطل هستند.

اما حکایت چاپ کتاب مانند حکایت سوهان قم شده است. این روزها تا بگویی کتاب چاپ کرده ام، می پرسند: «در کدام انتشارات چاپ کردی؟ ناشر مولف است یا نه؟ نشر شما ناظر کیفی هم بوده یا نه؟ در قبال چاپ کتابت چقدر هزینه پرداخت کرده ای؟ و…. »دیگر مثل قدیم نمی شود با هر زد و بندی کتابی را روانه بازار کنیم و بعد بار و بنه خودمان را به سمت قله های نویسندگی ببندیم. خیر عزیز من! از این خبرها نیست. مردم نام نویسنده را باید بشناسند و حداقل به انتشارات توجه می کنند.

 

اما نویسنده باید سرشار از برکت باشد. نویسنده پادکست ضبط می کند. سخنرانی می کند، جستار می نویسند، مصاحبه می گیرد، مقاله پژوهشی جمع آوری می کند، لازم باشد ترجمه می کند، لایو می گذارد، دوره برقرار می کند، بداهه می نویسد، از روی کتب معتبر رو نویسی می کند، در حاشیه همان کتاب ها تعلیق می گذارد، در مورد موضوعات خاص و منحصر به فرد مطلب جمع آوری می کند و بعد با ذهن خودش آنها را طبقه بندی می کند، در فضاهای مجازی مطلب می گذارد و برایش فرقی نمی گذارد اینستا گرام باشد یا تلگرام بلکه برای هرکدام مطلبی مجزا دارد و در کنار آنها سایت خودش را هم راه اندازی می کند و از به روز رسانی آن غافل نمی شود. در فضاهای واقعی مثل نشریه ها هم شانس خود را امتحان می کند. همه این کارها را نمی کند که نامش نهند: «نویسنده!» او خودش می داند چقدر انسان باارزش و سودمندی است. نویسنده همه این اقدامات را انجام می دهد تا اولن برکت بیشتری به مردم برساند، دومن خودش بیشتر یاد بگیرد و تجربه کسب کند، سومن تعامل کند و یاران و همراهان بیشتری برای حرکت در مسیر ناهموار خودش پیدا کند.

2 پاسخ

  1. ولی اگه به خانه ما آمدی برای‌مان ساعدی‌نیا بیاور:)
    مثالت خیلی درست بود
    گاهی در یک راه ما به جای ماندن تو شاهراه سر از بی‌راهه‌ها در می‌آوریم اما در نهایت به قول خودت میشه تجربه که کمک کنه تا بفهمیم چطوری تو شاهراه نویسندگی بمونیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *