آن که یافت می‌نشود آنم آرزوست (۶)

قسمت ششم از یادداشت های شرح واژه «تداوم»

در مقطع دوم دبیرستان به بهانه انتخاب رشته تست هوش دادیم. قرار بود مشاور به واسطه میزان آی کیو و بهره هوشی رشته مناسب را پیشنهاد بدهد. قرار نبود جواب تست را بگویند. مشاور می گفت اگر بچه ها بفهمند چه کسی باهوش تر است، به یکدیگر برچسب می زنند. دلایل دیگری هم برای مخفی کردن ضریب هوشی داستند. اما من برای دانستن ضریب هوشی خودم اشتیاق زایدالوصفی داشتم.

 اینکه همیشه با خواهر باهوشم مقایسه می شدم، یا اینکه به ریاضی علاقه نداشتم ولی در دروسی چون ادبیات و انشا به وجد می آمدم، همیشه مرا نسبت به توانمندی خودم مردد می ساخت. اول از همه دلم می خواست جواب خودم را بدهم. و بعد هم به بقیه ثابت کنم: «من خنگ نیستم!»

 با هیچ روشی نتوانستم مشاور را به حرف بیاورم. تست رِیوَن را یک بار دیگر از طریق اینترنت دادم. ولی از آنجا که سوال ها برایم آشنا بود، نتیجه دقیق از آب در نیامد. در نهایت نیز رتبه عجیبی به من داد که می توانست به بیل گیتس یا ایلان ماسک باشد. نه آدم در گِل مانده ای چون من که امتحان ریاضی و فیزیک کمرم را هرترم می شکست.

بعد از آن نیز دنبال فهمیدن میزان بهره هوشی خود نرفتم. اما از غبطه خوردن به احوال افراد باهوش، دست برنداشتم. آخرین بار یکی از آنها امتیاز هوش خودش را ۱۴۰ خواند و باید اعتراف کنم به ورطه حسادت کشیده شدم. به او به چشم یک «موفق بالقوه» نگاه می کردم.

سخنی مفید در مورد اهمیت پشتکار

به یاد ندارم از چه روزی تصمیم گرفتم دست از غبطه خوردن بردارم. ولی خوب می دانم تا قبل از آن روز گمان می کردم آدم های باهوش به محض ورود به یک عرصه موفقیت ها را درو می کنند و می توانند یکه تاز آن میدان باشند. به عبارت دیگر گمان می کردم همه کسانی که در زمینه های مختلف اسم و رسمی برای خود فراهم آورده اند، قطعا بهره های هوشی والایی دارند. همان تحفه گرانقدری که من سهم خود را از آن هیچ می دیدم.

از روزی که نوشتن برای خودم به فعالیت جدی تری بدل شد، سعی می کردم از نحوه فعالیت سرآمدان این عرصه سر در بیاورم. زیرا یقین داشتم این افراد با هوش زیادی که داشتند توانسته اند مسیری را که قرار است برای من با زحمت هموار شود، در یک شب طی کنند. اما تجربه چیز دیگری را به من آموخت.

 

 

بسیاری از افراد شاحص در این رشته مثل خود من در فهم ریاضی و فیزیک درخشان نبودند. یا حتی تحصیلات آکادمیک برجسته ای ندارند. از رتبه های فوق العاده هوش و آی کیو برخوردار نیستند. همیشه در مدرسه نگاه تحسین معلمان را به خود جلب نکرده اند. «معمولی بودن» صفتی بود که شامل طیف گسترده ای از این افراد می شد.

حتی از آن هم فراتر می روم: در زندگیِ اغلب این افراد شکست های متعدد دیده می شد. طرد شده و حتی به شدت رانده شده بودند. به سادگی جایگاه ایده آل خود را کسب نکرده و هرگز آدم های باهوشی محسوب نمی شدند.

زمانی که این نکته را فهمیدم، گیج شده بودم. اگر بهره هوشی مهم ترین راز موفقیت نیست، پس معمای پیشرفت چگونه حل می شود؟

بازهم نوشتن به یاری ام آمد. با تحلیل و واکاوی در زندگی خویش دریافتم: من آنقدر ها هم که گمان می کردم ناتوان نبودم، بلکه توانایی هایم وسط تاریخ زندگی گم شده بودند. گویی از ادامه همراهی با من سر باز زده و در بن بستی منتظر ملاقات با فردی جدید بودند.

مطالعه زندگی افراد موفق یک درس مهم برای من داشت:

ممکنست همه آدم های موفق از بهره هوشی بالای متوسط برخوردار باشند؛ اما چیزی که به آن می بالند و آن را عامل اصلی موفقیت خود می دانند این ضریب لعنتی نیست. بلکه «تداوم» در حرکت به شکل گیری هویتشان کمک کرده است.

باهوش بودن سبب می شود زود یادبگیریم. سریع بفهمیم و بتوانیم آموخته هایمان را به سرعت پردازش کرده و عملی سازیم. به همین جهت افراد باهوش در کوتاه مدت نتایج بهتری می توانند به نمایش بگذارند. اما داستان موفقیت چنین خاتمه ای ندارد:

«اگر ضریب هوشی بتواند اشتیاق شما را به ادامه انجام یک کار حفظ کند، می توان گفت نقش موثری در موفقیتتان دارد. اما در نهایت این تداوم شما در حرکت است که ضامن ترشح دوپامین شده و در مسیر نگهتان می دارد. ضریب هوشی تنها یک وسیله است. خودتان را درگیر مرکب راه نکنید. به مسیر بنگرید و به هیچ بهانه ای متوقف نشوید»

4 پاسخ

  1. سلام عزیزم
    خوندن نوشته‌هات لحظه به لحظه جذاب تر و خوشایند تر میشه. به جرات می‌تونم بگم به جایگاه اول نویسنده‌ی محبوبم بدل شدی و تقریبا روزی رو سر نمی‌کنم که بخشی از مطالبت رو در سایتت چک کنم…
    خوشحالم جدای از خواننده نوشته‌هات بودن؛ دوستت محسوب می‌شم و مطمئن هستم یک روز قراره پز آشنایی باتو رو بدم…

    محتوای متنت یک واقعیت فوق العاده دقیق بود که اگر بدونیمش و با جان و دل بپذیریمش؛ نصف راه موفقیت رو طی کردیم…

    قلمت مانا و سبز بانو جان ‌

  2. سلام عزیزم منم به چنین نتیجه ای تو زندگیم رسیدم ولی خب هنوز قبطه میخورم به افراد باهوش البته همراه با پشتکارشون…
    ولی خوشحالم که داری برای رسیدن به اهدافت گام های پیشرونده ای رو برمیداری..
    به قول فایی قلمت مانا (این جمله به طرز زایدالوصفی باکلاسه)😂

  3. مهم نیست چقدر پتانسیل بالایی داریم
    چقدر باهوش هستیم چقدر امکانات در اختیار داریم تا وقتی حرکت نکردیم خدا هم نمیتونه برامون کاری کنه
    راهنمایی من نمونه بودم که با استعداد درخشان تو یه مجتمع آموزشی بود و دبیرستانم نمونه بودم و میتونم یه عالمه مثال برات بزنم از بچه‌های فوق‌العاده باهوش مدرسه که الان اندرخم یه کوچه هستند و حتی موفقیت تحصیلی خاصی کسب نکردن.
    به جاش میتونم از دوستایی مثال بزنم که خوب تلاش می‌کردن الان هم موفقیت کاری دارن هم تحصیلی!
    هوش
    پول
    روابط
    این همه امتیازاتی هست که بسیار در موفقیت مهمه
    اما در نهایت اگه انگیزه، تلاش، مداومت نباشه
    نمیتونی از اینا بهره برداری کنی
    یا بهت موفقیتی رو میدن که برای خودت نیست
    بنظرم خیلی قشنگه دستاوردی داشته باشی که از صفر تا صدشو خودت با عشق و رنج و صبر و زحمت و استمرار روی هم گذاشتی تا اینکه امتیازاتت راه موفقیت رو برات هموار کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *