مهم نیست….؟!؟ (۱۳)

قسمت سیزدهم از یادداشت های شرح واژه «تداوم»

– چه اهمیتی داره دیگران چی می گن؟

– بذار هرجوری دلشون می خواد حرف بزنن…

– ولشون کن … اهمیت نده… خودتو به نشنیدن بزن!

– اینا خودشون عقده دارن، چشم ندارن تو رو ببینن.

جملاتی که خواندید برای همه ما آشنا است. حداقل یکبار در موقعیتی قرار گرفته ایم که نیازمند چنین دلداری هایی بوده ایم. گاهی علیرغم اعتماد به نفس زیادی که داریم، با قضاوتی ناصحیح خشمگین می شویم.

این جملات حتی ممکنست توسط ذهن با  هدف دفاع از کیان شخصیت ما القا بشود. سپس سرسختانه انکار می کنیم که حرف و قضاوت دیگری تا این اندازه برای ما مهم بوده است.

استفاده از عبارت «مهم نیست»، اغلب در مواردی به کار می رود که بیشترین اهمیت را به خود اختصاص می دهد. چرا که دست یافتن به آن را ناممکن دیده و سعی می کنیم تا حد امکان با اهمیت قضیه به مقابله برخیزیم.

گاهی در دروغ گفتن به خود چنان پیش می رویم که خود نیز آنها را باور می کنیم. در تمنای بی اعتنایی می سوزیم و هرچه حرارت انکار را بالاتر می بریم بال های آزادی اندیشه ما بیشتر می سوزد و ما را به درون شعله های فروزان خود می کشد.

ممکنست این انکار همواره در ذهن انسان باقی بماند. اما همه چیز در یک لحظه به هم می ریزد. می بینیم به خاطر عزت نفس پامال شده مدت هاست خشمگین هستیم. مدت هاست اندوه روی اندوه نهاده و نمی توانیم از زیر بار اینهمه غم رها شویم.

شاید بتوان گفت توجه دیگران از این لحاظ برای ما حائز اهمیت است که ذاتن در مورد ارزش خود دچار تردید هستیم. در نتیجه آنچه دیگران درباره ما فکر می کنند نقش مهمی در تصور ما از خودمان دارد.

در دنیایی آرمانی می توان نفوذناپذیر بود. چه نادیده گرفته شویم، چه تحسین شویم و چه تمسخر تزلزل ناپذیر باقی می مانیم. اگر کسی اغواگرانه مجیزمان را بگوید بیش از حد تحت تاثیر قرار نمی گیریم. و اگر قضاوت منصفانه ای در مورد خود داشته باشیم و به ارزش خود پی برده باشیم، نظر نامربوط دیگری لطمه ای به ما وارد نمی کند.

ما ارزش خود را می دانیم و خصوصیاتمان را می شناسیم. اما در دنیای غیرآرمانی درون ما مجموعه ای از دیدگاه های متضاد درباره خودمان وجود دارد. و در چنین وضعیت متزلزلی مسئله تعیین منزلت ما به دیدگاه جامعه درباره ما بستگی دارد. ما برای پذیرفتن خود نیازمند مرحمت دیگران هستیم. (اضطراب جایگاه اجتماعی، آلن دو باتن)

چاره ای از پذیرش این نیاز وجود ندارد. باید با این حجم از تاییدطلبی ذاتی و غیرقابل انکار خود کنار بیاییم. بلکه می توانیم از این صفت که اسباب ناراحتی همیشگی ما است، پلی برای رفتن به سمت ثبات ساخت.

مسئله این نیست که چه کسی به تایید نیازمند است و چه کسی به آن نیاز ندارد؟ مسئله این است که ما برای جلب این تایید و کسب محبوبیت از چه راهی استفاده می کنیم؟ وجه تمایز روحیه انسان ها به انتخاب راهکارشان برای حل این معضل بر می گردد.

کسی که بتواند این نیاز را مدیریت کند، به ورطه انسانیت پا خواهد گذاشت. چرا که دیگر احترام مورد نیاز خودش را از دیگران طلب نمی کند. تا در اثر دریافت نکردن آن به موجودی همیشه ناراضی و بدبین بدل شود. چنین کسی با تمایلات خودش راحت تر کنار می آید.

وقتی در مسیر شکوفایی علاقه و استعداد خود قرار می گیریم، به شخصیت با ارزش تری بدل خواهیم شد. این انسان جدید به خاطر تلاش و پشتکار، مورد تحسین هم رده ای های خویش قرار می گیرد.

شکوفا شدن سبب جلب تایید می شود.

نیاز نیست همه انرژی خود را مستقیمن در مسئله محبوبیت خرج کنیم. وقتی توانمندی های خود را به جامعه اطراف نشان می دهیم، آنها جذب مهارت ما می شوند.

زمانی که ما را فردی سودمند می یابند، نسبت به سایر ابعاد شخصیت ما هم کنجکاوی نشان می دهند. اینجاست که علاوه بر تایید در زمینه کار و مهارت، شخصیت ما هم با محبوبیت و جذابیت یاد می شود.

یکی از راه های افزایش  عزت نفس رهایی از قید افکار منفی و حفظ تداوم حرکت در مسیر شکوفایی استعداد است. کسی که خودش را بتواند در منصه ظهور قرار دهد، تایید و محبت زیادی دریافت خواهد کرد. این فرد به دلیل رشد مهارت های فردی، به سادگی در برابر قضاوت های نادرست هم می تواند خودش را مدیریت کند.

2 پاسخ

  1. خیلی خوب بود این
    گاهی این خیلی بد میشه که هنگام موفقیت بقیه آدما به جای تشویق از مغلطه حمله به شخصیت استفاده می‌کنند و غرور آدم رو زیرپا له می‌کنند و وقتی غرور آدم جریحه‌دار میشه واقعا اون بازسازی و بازیابی سخته و واقعا تنها راهش همون هست گفتی بدون توجه به بقیه فقط پیش رفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *