قهرمانی که می کُشیم

آدم ها به دنبال اسطوره هستند. اسطوره و قهرمان یعنی کسی که ویژگی های فوق العاده داشته باشد و بتواند سخت ترین امور را به سادگی مدیریت کند. همین عامل سبب می شود وقتی کسی انتخابی متمایز داشته باشد، ویژگی های خارق العاده ای برای او خلق کنیم. این اتفاق ممکنست به دلیل احساس عجزی باشد که در خود می یابیم. چرا که اخذ تصمیمات بزرگ را از عهده خود خارج میبینیم.. لذا وقتی کسی را در این موقعیت می یابیم او را به شخصیتی خاص بدل می کنیم. تا خود را از ساحت خطاهای احتمالی پیراسته گردانیم.

قهرمان واقعی کیست؟

چیزی که ما را از لغزش های خانمان برانداز در امان نگه می دارد، زندگی کردن در اتمسفر خودمان است. کسی که با انتخاب های خودش زندگی را رقم بزند، قهرمان واقعی است. چرا که خانواده، دوستان و حتی عزیزترین آدم ها از نگاه شخصی خودشان ما را می بینند و تصمیماتی که برای ما می گیرند از منظر خودشان مهم و با ارزش تلقی می شود.

تحلیل فیلم «جهان با من برقص» را از اینجا بخوانید

در فیلم قهرمان مردی ساده را شاهد هستیم که در ذهن خودش تصور خاصی از سبک و روش و ایده ای که در آن بخواهد زندگی خویش را راه ببرد دیده نمی شود.  رحیم همه عمر به ساز دیگران رقصیده است. از حرف زدن و راه رفتن گرفته تا عاشق شدن و طلاق گرفتن و بدهکار شدن…. همواره همان راهی را پیموده که اطرافیان به او القا نموده اند.

 شخصیت پردازی رحیم به خوبی زمینه را برای همه اتفاقات پس از آن آماده می کند. سادگی بی اندازه ای که از راه رفتن و حرف زدن و نگاه کردن و سایر جنبه های شخصی او دیده می شود، اطاعت بی چون و چرای او از سایرین را رفتاری منطقی جلوه می دهد.

قهرمان یا قربانی؟

وقتی سکه ها پیدا می شوند، فرخنده می گوید آن ها نگه داریم، باجناق می گوید با طلبکار قرار بگذاریم، ملیحه می گوید صبر کنید کار پیدا کند، آقای طاهری می گوید حرفی در مورد نقش فرخنده نزن، راننده تاکسی می گوید به جای صاحب سکه ها زن دیگری را به فرمانداری ببر، دوباره فرخنده از خیریه می خواهد اعتراف دروغی را به رحیم نسبت بدهند و در نهایت زمانی که آقای طاهری از پسر رحیم می خواهد در برابر دوربین گریه کرده و جلب ترحم نماید، رحیم قهرمان می شود.

در سراسر فیلم یک سوال ذهن بیننده را به خود مشغول می سازد: آیا رحیم واقعا حرکت قهرمانانه ای انجام داده است یا هرکسی دیگر هم همین کار را می کرد؟ ممکنست رفتار رحیم بر اساس الگوهای تقلیدی که همه عمر از آنها پیروی کرده باشد طبیعی جلوه کند. اما در این اتفاق احساس خود کم بینی و نیاز او به جلب توجه به شدت بروز می کند. رحیم همه عمر در سایه تقلید کردن از نیاکان خود به سر برده و هرگز نتوانسته اثری قابل توجه از خود برجای بگذارد.

حتی فرزندش دارای لکنت زبان است و همسرش تمایلی به ادامه زندگی با او ندارد. قهرمان همه عمر در تبعیت از مصلحت سنجی های دیگران به سر برده است و اکنون برای اولین بار خودش تصمیم می گیرد در دام دروغ های اطرافیان نیفتد.

 شخصیت ها با بلاهت عجیبی رحیم را به چاه بی انتهایی می اندازند. و او را به مسیری می برند که از اوج عزت به حضیض ذلت کشیده می شود. تا جایی که حتی در زندان هم از خودش شرمزده است. همان مردمی که از یک تصمیم درست او را به مقام قهرمانی برده و صفاتی که در او وجود نداشت به وی نسبت دادند، زمانی که دروغ هایشان بر ملا می شود منکر نقش خود می شوند.

کسی که نگاه خود را به دهان مردم می دوزد در نهایت با همان دستی که تا آسمان همراهی اش کرده بود به زمین می خورد.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *