تن آدمی شریف است به…؟

 طنز نوشتن در نظر بسیاری از ما به معنای خلق متنی است که سبب ایجاد خنده در مخاطب شده و برای مدتی اسباب فرح و شادی او را فراهم نماید. در حالیکه طنز به معنای نگاهی متفاوت به پیرامون انسان است. به همین دلیل نگاه طنز انعطاف خوبی برای بازخورد انتقادات دارد.

قلب سگی از دل دردمند یک نویسنده پردرد سخن می گوید. نویسنده ای که به خاطر مخالفت های حکومت با آثارش به تنگ می آید و خیلی زود جامعه را از وجود خودش محروم می نماید. بولگاکف به دلیل نگاه خلاقانه و انتقادی که در آثارش منتقل می کند، می تواند یکی از نویسندگان الهام بخشی باشد که در عرصه ادبیات صاحب نظر هستند.

 سگی که از خیابان به منزل پروفسور منتقل می شود، به حدی از او متشکر است که وی را در حد خدا بزرگ و مهربان می بیند. سگ به محبت های پروفسور دل بسته و خلوص او را باور می کند. تا اینکه همه چیز در یک بعد از ظهر به هم می ریزد. سگ علت تغییر رفتارها را درک نمی کند. پروفسور به سادگی به خود اجازه می دهد در زندگی سگی ولگرد و رو به مرگ دخالت کند. او را به خاطر آزمایشات خود به ورطه انسانیت بکشاند و سرانجام بعد از اینکه از تربیت وی ناامید می گردد، به عالَم حیوانیت باز می گرداند.

مسئله این نیست که سگ ها حق و حقوقی دارند یا ندارند. نگاه فیلیپوویچ به همه مردم چنین اختیاری را برای وی تعریف می کند. او خود را صاحب اختیار سراسر زندگی سگ ولگرد می داند چرا که معتقد است آنچه برای سگ تا امروز به عنوان زندگی جریان داشته است، در اقل امکانات بوده و تفاوت چندانی با مرگ ندارد.

پروفسور برای سگ که به دلیل گرسنگی و زخم های شدید با مرگ فاصله چندانی ندارد، تکه ای کالباس عنایت می کند و به گمان خود وی را بنده خویش می نماید. اما او خبر ندارد که هرگز نمی تواند هویت مستقل سگ را از آن خود کند.

بعد از ورود حیوان به عرصه انسانیت کنترل همه چیز از دست پروفسور خارج می شود. پروفسور قصد داشت با تصرف در هیپوفیز انسان ها به جوان سازی کمک کرده و کیفیت زندگی را برایشان بهبود بخشد. اما در همین نگاه هم برتری خود را حفظ می کند.

پروفسور قصد کمک به نوع بشر را دارد اما نه به این معنی که بعد از عبور از بیچارگی و تحمل فلاکت به خود اجازه و حق اظهار نظر داده و از طبقه مرفه تقاضای حق و حقوق خود را داشته باشد. خیرخواهی برای طبقه مفلوک نباید او را به مرحله ای برساند که خود را صاحب حق زندگی بپندارد.

همه باید فاصله خود را حفظ کنند و قشر متمایز می تواند بدون شک امتیازات خاصی برای خود قائل شود. این امتیاز در خوراک و پوشاک و حتی در متراژ آپارتمان نمود پیدا می کند. پروفسور از آنها که به حکم قوانین انقلاب از وی می خواهند افراد بیشتری را در منزل خود ساکن کند، بیزاری جسته و به شکلی طبیعی زندگی متفاوت را حق خود می پندارد. قشر ضعیف باید همیشه به مرفهان نیازمند باشد. حتی کمک هایی که به آنها می شود در راستای مستقل سازی آنها نباید باشد.

قلب سگی داستانی در قالب طنز اجتماعی است که نگاه نویسنده را در مورد انقلاب و دستاوردهای آن به ما نشان می دهد. سگ در این داستان هرگز نمی تواند به هویت انسانی مستقل و فرهیخته دست یابد. چرا که بر خلاف محاسبات پروفسور انسانیت به مغز او نیست. بلکه این قلب و احساسات است که از او فردی متمایز از حیوانات می سازد.

مقاله ای در مورد کتاب «قلب سگی»

جایگاه داستان قلب سگی در آثار میخاییل بولگاکف

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *