به شیرینی کیک خانگی (۱۷)

قسمت هفدهم از سلسله یادداشت های شرح واژه «تداوم»

پختن کیک و شیرینی یکی از علایق من بود. همیشه دوست داشتم مثل زن های با سلیقه و مهربان دم عصر که می شود عطر خوش وانیل در خانه بپیچد.  دوست داشتم بوی کیکی که به واسطه در هم پیچیدن آرد و شکر و تخم مرغ در حال شکل گیری است، شامه خانواده ام را نوازش دهد. تا بعد از ورود به آشپزخانه مست این عطر و بو بشوند. عاشق تصویر مادری بودم که سینی کاپ کیک ها را از فر بیرون می آورد و بچه ها برای گرفتن کاپ کیک از دستان او بالا و پایین می پرند.

مسیر یادگرفتن کیک و شیرینی مثل پختن بقیه غذاهای ایرانی نبود. با کم یا زیاد شدن مقدار آرد یا روغن و تخم مرغ یا حتی کم و زیاد بودن حرارت فر سرنوشت محصول غذایی شما تغییر می کرد. در پختن کیک و شیرینی حتی هم زدن با همزن یا دست هم در بافت آن اثر چشمگیری دارد. آشپزهای جویای نامی چون من بدون توجه به این نکات سراغ کتاب ها یا سایت های آشپزی می روند. اما چون این نکات را نمی دانند هرچقدر هم که مو به مو دستورات کتاب را انجام بدهند در نهایت به این نتیجه می رسند که پختن کیک کاری خسته کننده و ملال انگیز است. یا در می یابند که شیرینی پز ها طبیعتی متفاوت با آنها داشته و این کار در طبیعت آنها نهاده نشده است.

اما من به خاطر کیک های یک تخم مرغی ساده و خوش طعم مادرم که در کودکی به خاطره ای بی نظیر برایمان بدل شده بود، نمی توانستم شکست را به این سادگی بپذیرم. لذا شکست ها را با نام تجربه پی در پی به جان می خریدم. هربار که به رسپی جدیدی می رسیدم با اشتیاق فراوان سراغ وسایل آشپزی رفته و مشغول پختن می شدم.

گاهی مواد را جایگزین می کردم. گاهی کم یا زیاد نموده و حتی ماده ای را که نداشتم استفاده نمی کردم. همیشه با خودم گمان می کردم کیک پختن مثل قورمه سبزی و قیمه است که اگر چیزی از آن کم یا زیاد شود، مشکل خاصی پیش نمی آید. هربار تخم مرغ ترک خورده یا در حال انقضایی می دیدم چشمانم برق می زد. با دیدن سیب های در حال گندیدن یا پرتقال های ترشی که کسی حاضر نبود آنها را بخورد، یا شکلات های ارزانی که به سادگی از گلو پایین نمی رفتند، یاد کیک پختن می افتادم و بساط خود را راه می انداختم.

معمولا آخر شب یا هر زمانی که هیچ کار مفید دیگری نمی توانستم انجام دهم کیک می پختم. هربار که کیک خراب تر از قبل از آب در می آمد با خود می گفتم این ها همه تجربه است دیگر! آدم باید آنقدر خراب کند تا بالاخره موفق شود. در عین حال از خراب شدن تصویر «مادر آشپز» رنج می بردم و به مرور پختن یک کیک خوش بافت به آرزویی محال بدل می شد. کم کم چرخه پختن و خراب کردن به روندی همیشگی و غیرقابل تخلف بدل می شد. مدام با خودم می گفتم این ها تجربه است و کسی برای کسب تجربه مواد عالی و درجه یک استفاده نمی کند. اما متوجه نبودم که این تجارب ناکام مدام مرا از آرزویم دورتر می نماید.

تا اینکه برای اولین بار با مطالعه یک سایت آموزشی فهمیدم نکات مهمی در زمینه پخت کیک هست که سبب می شود شما به شیرینی پز متمایزی بدل بشوید. نکاتی که توجه به آنها ناگزیر است و کسی که بخواهد محصول قابل توجهی ارائه بدهد باید آن ها را مد نظر قرار دهد. به مرور فهمیدم کسب تجربه و حرکت در مسیری که مخصوص آدم های ناشی و نابلد است، امری عادی است. ولی در عین حال باید کار خود را از همان ابتدا دوست داشته و برای تلاش خود ارزش و احترامی ویژه قائل باشیم.

برای رسیدن به کیکی خوش طعم و خوش بافت به استفاده از مواد درجه یک ناگزیر هستیم. هرگاه به دنبال کسب محصولی با کیفیت باشیم، باید مقدمات و لوازم آن را به بهترین وجه فراهم کنیم. حتی با وجودی که می دانیم در ابتدای مسیر باید صرفا دنبال کسب تجربه باشیم، نباید این تجارب را در بستری نامناسب به دست آوریم. همان تجارب ابتدایی در صورتی که درست شکل بگیرند می توانند به بهترین نحو ما را جهت دهی نمایند.

وقتی تهیه مقدمات در شکلی صحیح را جدی گرفتم، برای پختن کیک دنبال بهترین نوع آرد و شکر و کره و سیب و … می گشتم. رسپی مورد نظر را بارها می خواندم. و فقط به رسپی هایی توجه نشان می دادم که مشخص بود یک آشپز کارکشته آنها را طراحی کرده و به ریزترین نکات هم توجه داشته است. شاید تاثیر تجارب ناکام در بستری نامناسب بود که سبب شد بدانم نباید به هر آشپزی اعتماد کنم.

کسب تجربه در ابتدا مسئله ای ساده و بی اهمیت جلوه می کند. چنین به نظر می رسد که همین امر اهمیت آن را برایمان کمرنگ جلوه می دهد. من از روزی که تصمیم گرفتم تجارب را به بهترین شکل به دست آورم، از تک تک خطاها هم درس گرفتم. به مرور در زمینه کیک پختن صاحب نظر شدم و می توانستم در یک نگاه ایرادات شیرینی ها و کیک ها را بگیرم.

قبل ازاینکه علاقه خود را جدی بگیرم، به خاطر فراهم نبودن درست مقدمات همیشه در خطاها غوطه ور بوده و نمی توانستم سطح خود را بالاتر ببرم. اما وقتی دانستم گرایش درونی من و اهمیتی که به آن می دهم می تواند شکل دهنده شخصیت من و و ارتقا دهنده آن باشد، بیش از پیش آن را جدی گرفته و با تامل بیشتری به آن نگریستم. به همین جهت بود که بعد از مدتی توانستم از تجارب پیش ساخته خود بهترین استفاده را ببرم. تبدیل شدن من از یک فرد ناشی به یک کیک پز واقعی فرآیندی بود که با مهم پنداشتن خودم و علایقم سرعت گرفت.

زمینه ای که به آن علاقه داریم ممکنست به نظر بقیه بسیار بی اهمیت و ساده بیاید. همانطور که هرگز برای اطرافیان من اهمیت نداشت که فرزندشان از کیک خانگی تغذیه کند یا کیک کارخانه ای. اما این من بودم که تعیین می کردم اولویت های منتخب من تا چه حد و اندازه ای باید در زندگی ام رنگ و نقش داشته باشند. و تا کجا مرا همراهی کنند.

بعد از اینکه علاقه و اشتیاق را پیدا کردیم، باید به آن جهت بدهیم. باید تلاش کنیم زندگی خود را در خلال آن معنا بخشیم. شاید کسب یک مهارت بتواند در ما احساس سرزندگی و نشاطی ایجاد کند که با آن زندگی را شیرین تر خواهیم یافت. اما جهت دادن به ایده ها امری بسیار مهم و حساس و ظریف است. نباید به عوامل مخرب اجازه داد تا با دخالت خودشان احساس شیفتگی ما را از بین ببرند و انگیزه هایمان را کمرنگ کنند. چرا که علاقه ها در اثر استمرار و تداوم ما شکل زیباتری به خود می گیرند. چنانچه اجازه دهیم شکست های پی در پی ما را خسته و فرسوده کنند، اشتیاق و ذوق اولیه از بین رفته و ما از رشدی قابل توجه محروم خواهیم شد.

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *