جِرم صغیری که بار امانت می کشد

وقتی از آدم ها درمورد دلیل خلقت یا هدف زندگی سوال می کنیم، با پاسخ هایی کلیشه ای و بی معنا رو به رو می شویم. غافل از اینکه ندانستن این پاسخ مسبب اصلی همه رنج های بشر است. کسی که خود را مسئول اتفاقی در جهان نمی داند و تولد خویش را تنها فعل و انفعالی بیولوژیکی دانسته معتقد است به جای او ممکن بود هرکس دیگری در این مکان باشد. همین نگاه سبب می شود وقتی به شرایط سخت بر می خوریم، از خود بپرسیم: «چرا من باید اینجا باشم؟»

در نگاه دینی برای انسان جایگاه عظیمی قائل شده اند. حضرت علی (ع) می فرمایند: «اتَزعمُ انَّک جرمٌ صغیر و فیک انطَوی عالَمٌ اَکبَر؟» در این حدیث امام ابتدا بیهوده پنداری را از گمان ما پاک می کند و بعد ما را به این نکته مهم توجه می دهد که درون ما می تواند دستخوش تحولات گسترده ای بشود.

علم ژنتیک به ما ثابت کرده است هر انسانی منحصر به فرد است. هرکسی ویژگی ها و استعداد های خاصی دارد و دو نفر هرگز شبیه به یکدیگر نیستند. از طرف دیگر رشد پله به پله آدم های موفق این نکته را به ما گوشزذ می کند که انسان می تواند با تمرین و ممارست بر انجام هرکاری توانمند گردد.

اگر باور نکنیم که هریک از ما دارای استعداد و توانایی بی انتهایی هستیم، دچار تشویش خواهیم شد. زیرا ما برای کارهای بزرگ خلق شده ایم و اگر قابلیت هایمان شناخته نشود، احساس سرخوردگی و فرومایگی خواهیم داشت.

اما یافتن ماموریتی که هریک از ما در ابتدای ورود به این جهان داشتیم چگونه میسر می شود؟ آیا چنین ماموریتی وجود دارد؟ پاسخ مثبت است. خدای متعال هریک از ما را برای رسیدن به مقصودی خاص آفریده است و همین نکته اصلی ترین معنای خلیفه الهی بودن است. در واقع استعدادی که قبل از ورود به این جهان درون ما نهاده است، همان باری است که باید برای رساندن آن به مقصود تلاش کرد.

شما از روز تولدتان با قابلیت هایی منحصر به فرد و مخصوص به خود به دنیا آمدید. این بهترین نشانه برای این ضرورت تکاملی در تنوع و گوناگونی استعدادهاست. به میزانی که این قابلیت های منحصر به فرد را پرورش دهید و به عالم عرضه کنید، دارید مسئولیت و سهمی اساسی در تحقق هدف تکاملی انسان و بقای فرهنگ ایفا می کنید.(برگرفته  از کتاب چیرگی، رابرت گرین)

یافتن قابلیت منحصر به فرد ارتباط مستقیمی با هیجان اولیه ای دارد که در مواجهه با تجربه مهارت ها خواهیم داشت. این هیجان کودکانه ما را با ماموریتی که برای آن زاده شده ایم آشنا می سازد. و در صورتیکه آن را جدی بگیریم، خواهیم دید با چیره شدن در مهارت مورد نظر کیفیت زندگی در همه ابعاد نیز ارتقاء خواهد یافت.

کسی که برای اساسی ترین سوال زندگی خودش پاسخ درخوری پیدا کند، و در جریان حیات نقش خود را بیابد، هرگز با اضطراب های جان فرسای بیهودگی رو به رو نخواهد شد. در گذشته وظیفه معنا بخشی به حیات فرد توسط دین انجام می شد. اما با پیچیده تر شدن نظام فکری بشر نمی توان پاسخ های ساده انگارانه ای چون شیرجه زدن در ایمان را برای معنا بخشیدن به زندگی کافی دانست.

اما نکته ای که نباید این وسط فراموش شود این است که هرچند ما در نهایت باید به  چنین فردیت هدفمندی برسیم، اما دلیل نمی شود کاری که برای آن هیجان داریم در هرمرحله از زندگی به همان مقداری که لازم است برای ما نشاط و هیجان ایجاد کند. بلکه برای رسیدن به بالاترین مرحله از چیرگی باید کسالت روزهای کسبِ تجربه را تاب آورد.

به عنوان مثال زمانی که نوشتن را برای خود به ماموریت شخصی حیاتمان بدل ساختیم، ممکن است در مراحلی با تشویش و ملالی بی پایان روبه رو گردیم. ممکن است نویسنده ها را بر خلاف تصور خود افرادی وحشت زده و جفا شده بیابیم. و تمام این ملاحظات بر خلاف تصورات همیشگی ما باشد. اما هرگز نباید امید به رسیدن را از دست داد. نتیجه همیشه زمانی حاصل می شود، که انتظارش را نداریم.

امید در تاریکی آغاز می شود. آن امید لجوج و سرسختی که می گوید کافی است سروقت جایی که باید حاضر باشید و بکوشید کار درست را انجام دهید؛ صبح روشن برخواهد دمید. باید صبر کنید و نظاره کنید و کار کنید. تحت هیچ شرایطی نباید تسلیم شوید.(برگرفته از کتاب پرنده به پرنده، آن لاموت)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *