داستان از کجا شروع میشود؟
دو مرد شکارچی در مورد زنی منزوی که از منزل خود تمام عمر بیرون نرفته است، سخن میگویند. یک از آنها مردی را به یاد میآورد که مثل ماورا زندگی عجیبی داشتهاست. بورکین معتقد است انزواطلبی او چیز عجیبی نیست و شاید:
«تجلیِ برگشت به خصلتهای آبا و اجدادی باشه؛ برگشت به زمانی که اجداد انسانهایی که هنوز حیوانهای اجتماعی نشده بودن و توی لونههاشون زندگی میکردن، یا شاید صرفا یکی از مراحل طولانی سیر شخصیت انسان باشه، کسی چه میدونه»
بورکین یکی از همکاران خود به نام بلیکف را مثال میزند و او را نیز مثل ماورا متمایل به درونگرایی میداند. اما بلیکف مانند سیاهچالهای قدرتمند زندگی همه اطرافیانش را به درون تاریکی خود میکشد. بورکین در ابتدای توصیف او چنین میگوید:
«آدم در این مرد اشتیاقی همیشگی و مقاومتناپذیر میدید که میخواست لاکی برای خودش درست کند. غشایی که دور خود بپیچد تا از تاثیرهای خارجی در امان باشد و از آنها جدا بماند. واقعیت او را نگران و بیقرار میکرد و در یک حالت دلهره دائمی نگهمیداشت. و شاید یک دلیل توجیه ترس و تنفرش از حال بود که همیشه گذشته و چیزهایی را که هرگز اتفاق نمیافتند، ستایش میکرد»
شخصیتها یکدیگر را نقد میکنند.
در تجزیه اثر چخوف پی میبریم بلیکف از نظر بورکین مردی است که منتظر قوانین محرومکننده و مجازاتهایی است که در پیِ آن میآید. وی سعی میکند درست زندگی کند تا حرفی پشت سرش نباشد و ناچار نشود به کسی جواب بدهد. در تمام سالهایی که بین مردم روستا زندگی کرده است، آنها را کنترل کرده و همه از او میترسند. گرایشات و علایقش را در لاکی از اجتناب پنهان ساخته و به همین دلیل کوچکترین اتفاقی او را به شدت به هراس میاندازد:
«عقایدش را سعی میکرد توی لاک پنهان کند. فقط مقررات دولتی و اطلاعیههای روزنامهها که در آن چیزی ممنوع شدهبود، برای وی روشن بود… زیر نفوذ مردی مثل بلیکف مردم شهر ما پانزده سال از هرچیزی میترسند. ارسال نامه، آشناشدن با یکدیگر، بلند حرف زدن، کتاب خواندن، کمککردن و حتی درس دادن به آدمهای ثروتمند میترسند»
زندگی بلیکف به نقطهای میرسد که مردم شهر برای سرگرمشدن خودشان او را به ازدواج تشویق میکنند. در ابتدا همهچیز خوب و درست به نظر میآید. اما هیجانات غیرقابل کنترلی که برای بلیکف قابل سازماندهی نیست، در نهایت او را از پا درمیآورد.
بلیکف میمیرد و مردم بعد از بازگشت از گورستان با نشاط و شعف به زندگی خود میپردازند. کمی بعد میفهمند آفت این مرد تا اعماق افکار آنها رسوخ کرده است.
خواندن این مقاله را به شما توصیه میکنم: چطور داستانی را تجزیه و تحلیل کنیم؟
در تحلیل داستان چه نکتهای را در مییابیم؟
چخوف از همان چند خط آغازین وارد توصیف میشود. داستان از یک مکالمه دونفره به تکگویی بورکین بدل میشود. او مدام سخن میگوید و از ماجراهای زندگی همکار و همسایه خود میگوید. مخاطب با یک داستان روبه رو میشود که در دل داستانی دیگر نقل شده است.
در انتهای داستان نیز با توصیف آرامشی که بر تنِ شب آراسته است، به خواننده نشان میدهد دنیا هنوز زیباییهای خود را دارد و بلیکفها نمیتوانند با تمام خودخواهی و نیرنگی که برای تنگکردن زندگی دیگران به کار میبندند، آنها را از هستی ساقط نمایند:
«طرف راست، سراسر روستا دیده میشد. جاده دراز آن چهار پنج کیلومتری امتداد داشت. همهچیز در خوابی آرام و عمیق فرورفتهبود. نه حرکتی دیدهمیشد و نه صدایی به گوش میرسید. به ندرت میشد باور کرد که طبیعت تا اینحد آرام باشد. در این شب مهتابی وقتی به کلبهها و انبارها چشم میدوزیم و بیدها را میبینیم که به خواب رفتهاند، احساس آرامش روح ما را فرا میگیرد….گویی در زمین از شرارت خبری نیست و همهچیز بر وفق مراد است.»
این مقاله میتواند برای شما مفید باشد: خیال و خاطره را در ظرف داستان بریزیم.
این داستان همیشه حرف میزند.
وقتی با داستانهایی روبه رو هستیم که معانی دقیقی را به مخاطب منتقل میکنند، است که سعی کنیم ارکان این ساختار را کشف نماییم. چخوف همواره نگاهی انتقادی به مسائل اجتماعی دارد. اما چگونه میتواند بدون افتادن در چاه کلیشه و شعارزدگی احساس مسئولیت خود را به مردم بروز بدهد:
- داستان: اولین چیزی که در نوشتههای چخوف به چشم میآید قدرت او در خلق یک داستان است. موقعیتهایی که وی انتخاب میکند، ساده و معمولی هستند. اما نگاه ادیبانه او از هر موقعیتی چالش میسازد و مخاطب را با خود همراه میکند. در این داستان نیز نویسنده با انعکاس دقیق درونیات شخصیتها و توصیف جزئی که از حالات آنها دارد، ما را به جهان آنها میکشاند. نویسنده به ما این امکان را میدهد که دنیا را از چشم شخصیتهای او ببینیم و این کار را فقط با توصیف جزئیات انجام میدهد.
در این مقاله بخوانید: توصیف جزئیات
- آسیب شناسی: نویسندهای که تمایل دارد از اجتماع خود انتقاد کند، باید ابتدا آن را بشناسد. از سطر به سطر داستانهای او میفهیم زندگی او بین مردم سپری شدهاست. انزواطلبی سبب میشود نویسنده از سبک زندگی مردم و چالشهای آنها دور باشد. اما چخوف مانند یک معلم بین آنهاست و با تیزبینی مختص به یک نویسنده آسیبهای آنها را درک کند و راهکار مناسب ارائه بدهد. در این داستان انتقاد تند نویسنده را نسبت به روحیه منفیباف، انزواطلب، خودبرتربین، خردهگیر، عیبجو و جزئینگر امثال بلیکف میبینیم. داستان به ما نشان میدهد این افراد نه تنها خودشان در گور تنگی زندگی میکنند، بلکه اصرار دارند باقی مردم را هم به این سیاهی بکشند. مردم در مواجهه با چنین افرادی به شکل ناخودآگاه تاثیر میپذیرند و جلب تایید این افراد برایشان مهم میشود. داستان به ما نشان میدهد نویسنده کاملا با این روحیه آشناست و با آفتهای آن دست به گریبان بوده است.
- تقابل: اگر قصد داریم مفهومی را در داستان خود منتقل کنیم، از قدرت تقابل نباید غافل شویم. تا زمانی که شخصیت ما در میدان قصه یکهتازی میکند، مخاطب تنها به او لبخند میزند و فقط وقتی مخالفتها شروع شود میتوان به همراهی او امیدی داشت. در این داستان علاوه بر نقل زندگی شخصیت اصلی، زندگیِ دو اوکراینی تازهوارد را شاهدیم که روحیاتشان متضاد اخلاق بلیکف است. آنها به حرف دیگران اعتنایی ندارند و از فضای سنگین روستا به تنگ میآیند. آزادانه لباس میپوشند و سبک زندگی خود را به شکل دلخواهشان تنظیم میکنند. این تقابل سبب میشود ما به شکل واضحتری پیام نویسنده را درک کنیم.
برای پیام دادن به پستخانه نروید! داستان بگویید.
درونمایه داستان شما میتواند به وضوح با مخاطب سخن بگوید. او را از کاری منع کند و به حرکتی تشویق نماید. داستانگفتن خاصیت بازدارندگی و تحریککنندگی بالاتری نسبت به هر متن دیگری دارد. اما چنانچه به دنبال تاثیری عمیق بر ناخودآگاه خواننده هستیم باید شیوه داستانگوییِ موثر را بلد باشیم.
در این زمینه این مقاله را نیز بخوانید: چرا داستان بنویسیم؟
آنتوان چخوف یکی از نویسندگانی است که این شیوه را در فرم داستانهایش حفط میکند و خواننده را در کنار پیامی که به او میدهد نگه میدارد. در داستان «مردی در جلد» تیغِ تیز نویسنده به سمت درونگرایی و انزواطلبیِ مردی نشانه میرود که نمیتواند گمان مثبتی به اطرافیان خود داشته باشد. نویسنده به ما نشان میدهد این روحیه منفی تا چه اندازه میتواند مخل آرامش و آسایش و سلامت روح و روان مردم یک شهر باشد.
در یادداشتهای بعدی به نکات بیشتری در موفقیت داستانهای چخوف اشاره خواهیم کرد.